ادامه مطلب
مجموعه داستان شغل من قسمت چهاردهم - سنت کباب و دوغ

کباب وقتی به کاشان رسیدم بابام هم رسیده بود و جاتون خالی با هم رفتیم یه کبابی درجه یک که بابام همیشه ما رو میبرد. اینبارم رفتیم کبابی مذکور هم کباب عالی داشت و هم دوغ و ماستش درجه یک بود خلاصه که یه کباب مشت زدیم و راه افتادیم سمت خونه. توی چشمای بابام میدیدم که چقدر خوشحاله از این که من کار پیدا کردم و همینطور بعد از …